بنر شب یلدای اشرافی
جستجو در اشرافی
خانه سایدبار
سبد خرید
تماس با اشرافی
بنر شب یلدای اشرافی

وقتی ساعت دلخواهت تو را از پا درمی‌آورد

ادمین اشرافی
اشرافی
1404-06-17 ۰۸:۰۲
وقتی ساعت دلخواهت تو را از پا درمی‌آورد

بالاخره یه جایی تو مسیر کلکسیونر شدن ساعت، با مفهوم «ساعت رؤیایی» آشنا می‌شید: همون ساعت تقریباً دست‌نیافتنی و تقریباً بی‌نقصی که قراره نقطه اوج (و شاید پایان) سفر شما تو دنیای ساعت‌ها باشه. البته دست‌نیافتنی بودن سطوح مختلفی داره: برای بعضی‌ها، یه ساعت تگ هویر آکواریسر یا یه تودور بلک‌بی هم یه تجمل خنده‌دار و دور از دسترس به حساب میاد. بیایید رو راست باشیم: سه چهار هزار دلار برای یه ساعت، برای هر کسی پول خیلی زیادیه.

اما برای بقیه، جستجو برای ساعت رؤیایی اغلب با سطوح بالاتری از کمیابی و ارزش گره می‌خوره؛ مبالغی که حتی یه میلیونر رو هم نگران می‌کنه، یا لیست انتظاری که اونقدر طولانیه که تا نوبت شما بشه، مویی رو سرتون نمونده. اما یه چیز بین همه ما مشترکه، و اونم اینه که چطور ممکنه به جای اینکه شما ساعت رو به دست کنید، این ساعتِ که شما رو به دست می‌گیره و کنترل‌تون می‌کنه.

وقتی پول ذهنت رو درگیر می‌کنه

کلکسیونر بودن ساعت، در خیلی از موارد، یه کار بیهوده و پوچه. ما اونقدر در مورد جزئیات یه مدل خاص وسواس به خرج می‌دیم که پای ارزش و قیمت به میون میاد و به دلایلی، ناخواسته دچار «تب تجمل‌گرایی» می‌شیم. معیارها دائماً در حال تغییرن، چه در گفتمان کلی کلکسیونرهای ساعت و چه حتی در تصور خود ما از اینکه «ارزش» چیه. ما الان تو دنیایی زندگی می‌کنیم که خریدن ساعت‌های چند هزار دلاری تقریباً عادی شده، و خب، یه تودور پلاگوس FXD با قیمت سه و نیم هزار دلار، احتمالاً یکی از بهترین ساعت‌ها از نظر ارزش خرید در حال حاضره، مگه نه؟ نه؟

این نوع بی‌تفاوتی نسبت به ارزش ساعت‌ها باعث می‌شه که اکثر ما، یه جایی، بیشتر از توان مالی‌مون برای ساعت هزینه کنیم. و با وجود بهترین نیت‌ها، بالاخره به دست آوردن اون ساعت لوکس گرون‌قیمت می‌تونه به یه بار رو دوش‌مون تبدیل بشه، چه یه تودور «پایه» باشه چه یه پتک فیلیپ 3940G.

اندرو، در اولین قسمت از پادکست A Matter of Time، از تجربه‌اش با اولین ساعت «خفن» خودش، یعنی یه پنرای، گفت؛ ساعتی که با هیجان برای جشن گرفتن یه موفقیت شغلی خاص به دستش کرده بود. اون تعریف می‌کنه که چطور به محض اینکه ساعت روی مچش نشست، غرق در نگرانی در مورد ساعت شد، نگران بود که به مبلمان و چیزهای دیگه بخوره، و چقدر احساساتی شد وقتی که بالاخره ساعتش با دشمن قسم‌خورده کلکسیونرهای ساعت، یعنی دستگیره در، شاخ به شاخ شد.

اندرو اونقدر از این اتفاق ناراحت شد که در نهایت ساعت رو فروخت، و این من رو به فکر فرو برد که چطور، یه جایی، حتی اگه دوست نداشته باشیم اعتراف کنیم، همه‌مون این حس رو تجربه می‌کنیم. شاید بتونیم موقع پرداخت یه عالمه پول نقد برای یه ساعت، اون تردید اولیه رو کنار بذاریم، چون یادتون باشه، ما خیلی وقت پیش هزینه رو برای خودمون توجیه کردیم – مخصوصاً اگه اون ساعت، واقعاً ساعت رؤیایی شما باشه. اما، ناگزیر، وقتی ساعت واقعاً روی مچ ماست، همه‌مون تو همون دام می‌افتیم. هزینه واقعی هنوز ته ذهن ماست، و ما حالا اون رو همه جا با خودمون حمل می‌کنیم.

به هر قیمتی ازش محافظت کن!

می‌تونید تا دلتون می‌خواد تظاهر کنید که خط و خش‌ها براتون مهم نیست، ولی کیه که گول بخوره…

این رو می‌دونم چون خودمم ازش رنج می‌برم. هیچوقت در موردش صحبت نمی‌شه، ولی می‌دونم که همه‌مون از دستگیره‌ها و چارچوب‌های در جاخالی می‌دیم، مچ دستمون رو از مسیر آدم‌های بی‌خبری که تو خیابون زیادی بهمون نزدیک می‌شن دور می‌کنیم، و وقتی از یه محله ناجور رد می‌شیم، دست‌هامون رو تا ته تو جیب پالتومون فرو می‌کنیم. اثر انگشت روی بدنه پولیش‌خورده یا شیشه؟ سریع با تیشرت یه پاکش می‌کنی، چون نمی‌تونیم تحملش کنیم، مگه نه؟

شاید به راحتی این رفتارها رو به حساب «مراقبت از وسایل» بذارید، و بله، منم مثل خیلی‌ها طوری بزرگ شدم که به داشته‌هام افتخار کنم و ازشون مراقبت کنم، اما وقتی پای ساعت وسط میاد، تضمین می‌کنم که اکثر ما یه کم زیاده‌روی می‌کنیم. اولین خط و خش اجتناب‌ناپذیره، و تعداد پست‌های «چطور این خط رو از بین ببرم» در فروم‌های ساعت در طول سال‌ها به ما می‌گه که این موضوع همه ما رو اذیت می‌کنه، مهم نیست چند بار بهمون بگن که باهاشون کنار بیایم. همچنین، این واقعیت که چندین برچسب محافظ ساعت در بازار وجود داره، نشون می‌ده که ما زیادی روی ساعت‌هامون حساسیم.

من هم به اندازه بقیه این بار سنگین رو تجربه کردم. برای مثال، سعی می‌کنم رولکس دیتونای خودم رو (ساعتی که خیلی‌ها اون رو ساعت رؤیایی‌شون می‌دونن) تا جایی که می‌شه دستم کنم، و اونایی که من رو می‌شناسن می‌دونن که ساعتم گوشه گاوصندوق خاک نمی‌خوره. ولی توجه کنید که گفتم «سعی می‌کنم» دستم کنم. دست کردنش یه تلاش آگاهانه‌ست. باید در نظر بگیرم کجا ممکنه برم، چه کسانی ممکنه اونجا باشن، محیط اطراف چطور خواهد بود و غیره. قبل از دست کردن ساعت، یه ارزیابی ریسک درونی انجام می‌دم، و حتی همین الان که این رو می‌نویسم، پوچ بودن کل این ماجرا خنده‌م گرفته.

خیلی وقت‌ها، نتیجه ارزیابی ریسک با معیارهای نانوشته من جور در نمیاد و ساعت تو گاوصندوق می‌مونه. نمی‌خوام مغرور به نظر بیام، ولی من اونقدر خوش‌شانس بودم که دیتونا رو به قیمت نمایندگی خریدم، و مطمئن نیستم که این موضوع به خاطر ارزشی که توش ذخیره شده، اوضاع رو بهتر کرده یا بدتر. شاید این مطلب رو بخونید و فکر کنید دیوونه‌ام، و شاید حق با شما باشه، ولی یادتون باشه، اولش بهتون گفتم که کلکسیونر بودن ساعت، خودش یه کار پوچ و بیهوده‌ست.

اوضاع بهتر نمی‌شه، بدتر می‌شه

به مرور زمان، اگه شما هم مثل من باشید (یا به اندازه من خوش‌شانس)، به یه کلکسیون با تعداد بالای ده ساعت می‌رسید. خیلی بیشتر از ساعت‌هایی که بتونید دست کنید، ولی همیشه یکی دو تا ساعت تو کلکسیون‌تون هست که برای دست کردنشون باید این تصمیم‌گیری‌ها رو انجام بدید. درست مثل کیلومتر انداختن روی ماشین یا موتور محبوب‌تون، هر بار که ساعت رو دست می‌کنید، ریسک خط افتادن یا به طور کلی فرسوده شدنش رو به جون می‌خرید، هرچقدر هم که جزئی باشه، و عادت کردن به این موضوع زمان می‌بره.

اون ساعت، فرقی نمی‌کنه اولین ساعت لوکس سوئیسی شما باشه یا یه مدل نایاب که دهه‌ها دنبالش بودید، همیشه موقع دست کردنش به نوعی باعث عذاب روحی شما می‌شه. بله، شاید در نهایت باهاش کنار بیاید و بعد از اولین ضربه و خط، اوضاع راحت‌تر بشه، ولی یه چیز دیگه هم هست که ما اغلب نادیده می‌گیریمش، و اونم به حسی مربوط می‌شه که این ساعت‌ها در ما ایجاد می‌کنن.

قبلاً در مورد این صحبت کردم که بخش بزرگی از جمع‌آوری ساعت لزوماً به خاطر ویژگی‌های فنی یا ظاهرشون نیست، بلکه به خاطر ارتباطی هست که ما با یه ساعت برقرار می‌کنیم. بعضی ساعت‌ها یه داستان پس‌زمینه یا یه تداعی خاص دارن که حس خوبی نسبت به زندگی به ما می‌دن. می‌تونن یادآور روزهای خوب باشن، یا به ما انگیزه بدن تا چیزهای جدید رو امتحان کنیم، یا شاید صرفاً دست کردن یه ساب‌مارینر استیل باعث بشه حس رابرت ردفورد یا استیو مک‌کوئین رو داشته باشید.

هر چی که هست، این غیرقابل انکاره که ساعت‌ها احساسات رو در ما برانگیخته می‌کنن، و ما به عنوان انسان، طبیعتاً می‌خوایم از اون احساسات محافظت کنیم. هر چقدر از این نظر به یه ساعت نزدیک‌تر بشید، اون ساعت بیشتر می‌تونه شما رو در چنگ خودش بگیره. اگه اون ساعت خاص شما رو تو مشتش گرفته باشه، فرار کردن ازش فوق‌العاده سخته.

نگران نباش، خوش باش

البته همه چیز هم بد نیست. همین واقعیت که شما در این احساس تنها نیستید، خودش مهمه. این اساساً بخشی از سفر کلکسیونر بودنه، و به جای اینکه چیزی باشه که باید ازش عبور کنیم، چیزیه که همه‌مون تجربه می‌کنیم و باید یاد بگیریم باهاش کنار بیایم. برای من، همیشه ساعت‌های رؤیایی‌ای وجود خواهند داشت که به طرز کارتونی‌ای دور از دسترس به نظر می‌رسن، تا اینکه یه روز، شرایط تغییر می‌کنه و می‌تونه به واقعیت تبدیل بشه… و بعد، وقتی اون ساعت رؤیایی رو به دست آوردید، می‌فهمید که زندگی در اوج اونطوری هم که فکر می‌کردید نیست.

پس، فرقی نمی‌کنه کجای سفر کلکسیونری خودتون هستید، همیشه ساعتی وجود خواهد داشت که شما رو به فکر فرو ببره که چطور باید دستش کنید. ما همیشه برای خرج کردن پول‌های هنگفت برای ساعت‌ها یه توجیهی پیدا می‌کنیم، چون راه‌های زیادی برای نگاه کردن به این قضیه وجود داره؛ شاید ارزش آتی ساعت باشه، یا ویژگی‌های فنی‌ای که فقط در ساعت‌های خیلی گرون‌قیمت بازار پیدا می‌شه، یا اینکه просто لیاقتش رو دارید – همیشه یه بهانه‌ای هست که می‌تونیم ازش استفاده کنیم.

ساعت‌ها هم در کلکسیون ما میان و می‌رن. از فروختن بعضی‌هاشون پشیمون می‌شید و از فروختن بعضی دیگه نه. و همیشه یه ساعت دیگه dietro l’angolo منتظره که دلتون رو ببره. داشتن یه ساعت رؤیایی، در هر سطحی، اغلب می‌تونه یه دستاورد فوق‌العاده باشه، و جشن گرفتن دستاوردهاتون در زندگی مهمه. نگران بودن در مورد اشیای بی‌جان به این شکل کاملاً طبیعیه، و هر چی زودتر یاد بگیرید که این نگرانی رو مدیریت کنید، در طول دوره مالکیت‌تون بیشتر لذت خواهید برد. نذارید ساعت شما رو به دستش بگیره، حتی اگه خیلی تلاش کرد. چیزهای مهم‌تری تو زندگی هست.

دیدگاه شما

دیدگاهتان را بنویسید  

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *